۱۳۹۰ خرداد ۷, شنبه

تبارک الله از این جریانهای انحرافی که در سر ماست.

۱۳۹۰ خرداد ۶, جمعه

امروز اومدم قال قضیه مو بکنم
انقد درد گرفت
انقد درد گرفت
ینی اصن ترسیدم یهو
یک کمم خونی شد
حالا یه جایی ئم هس نمیشه به کسی گفت بیاد برام بککنه

شب فیلان است و قلندر بیسار.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۳۱, شنبه

ته حلقم خشک شده بود
مث تنه ی درخت یا مث گونی آرد
به خانوم دکتره گفتم حلقم چرک کرده
چوب انداخ حلقمو نیگا کرد گف چیزیت نیس
گفتم اصن میفمی داری چی میگی تو؟ میگم حلقم چرک کرده
خام دکتر گفت سرما شاید خورده باشی ولی چرک نکرده
گفتم ببین. تو چی حالیته؟ دارم حلقم میگم چرک کرده.
حلقم لعنتی، حلق میدونی کجاس؟ حلقم چرک کرده. چرک کردی تو عمرت تو؟
خام دکتر گفت نه و مشغول نسغه نوشتن شد.
پا شدم سرشو کوبوندم به میز
حلقم چرک کرده پفیوز الدنگ. میفمی؟
سه بار کوبوندم
میفمی؟
شیشه شیکست
بدنم میلرزید و داد میزدم
خام دکتر روسریشو درست کرد ونوشت دیفن هیدرامین روزی سه قاشق
 با دست خونیش.
و گف که شوورش سه ساله مرده و پسرش دبیرستانیه
من سرمو گرفته بودم تو دستام و از لای تکون شونه هام میگفتم به فکر خودت نیستی به فکر ته حلق من باش لامصب
ویتامین ث روزی سه عدد
خم شدم آجری رو که پشت در بود پرت کردم طرفش و خورد به گردنش
خام دکتر گف یه دخترم داره که پارسال از هلند پذیرش گرفته
خونا میریخت رو نسغه
گفتم بیناموس ویتامین ث؟ اونم با سه ی سه دندونه؟ آره جاکش؟
خام دکتر اضافه کرد حالام خودش جور داره میکنه واسه تابستون هلند بره پیش دختره
گفتم آدولت کلت دکتر عبیدی واسه من ته حلق میشه سگصفت؟
تا دم در باهام اومد و گفت هلند تابستونا هوا خوبه و مایعات زیاد بخورم.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۳۰, جمعه

امروز با خیام

بنگر ز جهان چه طرف بربستم؟ عن
وز حاصل عمر چیست در دستم؟ عن
شمع طربم، ولی چو بنشستم: عن
من جام جم ام، ولی چو بشکستم: عن

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۶, جمعه

امروز دو تا پسر دیدم تو خیابون داشتن سنگ همو به سینه میزدن.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۱, یکشنبه

بهران بهمن شما را به دیدن ادامه ی این وبلاگ دعوت می نماید.
سفری ایمن و آسوده با روغن موتورهای بهران بهمن.
بهران بهمن.