۱۴۰۲ مرداد ۵, پنجشنبه
اصلا فراتر از مرز
۱۳۹۹ مهر ۲۱, دوشنبه
ساکمن
رئیس کارگروه ملی نظارت بر عرضه و توزیع جهادی ماسکهای بهداشتیِ تولید داخل بامداد امروز با حضور در میز خدمت در محل قرارگاه سلامت ناحیهی بیست و هشت، طی یک جلسهی اضطراری که با حضور اصحاب رسانه بهمنظور تشدید نظارت بر شیوهنامههای بهداشتی هیاتهای بازرسی حملونقل ریلی کشور تشکیل شده بود، ضمن ابراز نگرانی از محدودیتهای ابلاغی و عدم تخصیص ردیف بودجه جهت همافزایی زیرساختهای لازم در عرصهی بهداشت و درمان بهمنظور بهرهمندی از ظرفیتهای موجود برای تامین بستههای حمایتی از اقشار مختلف جامعه در راستای تحقق کمکهای معیشتی، بر عزم راسخ این کارگروه بر پیگیری مصوبات مربوط به توسعهی گلوگاههای حیاتی برای تهیه و تدارک ماسکهای ملی در شرایط حاد و اضطراری ناشی از کرونا علیرغم کارشکنیهای برخی عزیزان در ارگانهای ذیربط تاکید کرد و با اشاره به لزوم اجرایی شدن دستاوردهای اخیر شرکتهای دانشبنیان در عرصهی یادشده، از ورود کردن مجمع نمایندگان و رؤسای هیاتهای شهر و روستا به اقدامات برنامهی تلفیق خبر داد و ضمن قدردانی از توان مدیریتی شورایعالی استیفای مفاد حقوقی نرخنامههای ماسک و الکل، خواستار تداوم این گونه طرحهای زودبازده شد و افزود: با توجه به بحث ساماندهی نظام تسهیلات یکپارچه و چانهزنیهایی که در هفتهی گذشته در سطح معاونان عالیرتبهی کشوری و لشکری در ادامهی برخی بحثها صورت گرفت، ما در کارگروه ملی نظارت و کمیسیونهای وابسته قلباً امیدواریم که بررسیهای میدانی که برای ارزیابی میزان سقف ابتلا در مقیاس استانی آغاز شده بود طی روزهای آتی کلید بخورد و با بهرهبرداری از فاز چهارم پروژهی ملی تجهیز دلسوزان کادر درمان به ذخایر ایمنسازی سازمانی، در درازمدت به حول و قوهی الهی به نتایج مطلوبی دست پیدا کنیم و انشاالله با آغاز به کار سامانهی اطلاعرسانی کارگروه ملی نظارت (ساکمن) شاهد خبرهای خوبی در زمینهی رونق تولید و خودکفایی در حوزهی شیوههای تبیینی برای بررسی عملکرد توزیع ماسک در سطح کشور باشیم.
۱۳۹۸ آبان ۱۸, شنبه
۱۳۹۸ مهر ۱, دوشنبه
ریدمان
آمد مسواک بزند اما در لولههای آب ریده بودند. در یخچال را باز کرد که صبحانه بخورد اما در یخچال هم ریده بودند. میم به خودش گفت قوی باش مرد. اما همه میدانیم که قوی بودن تاثیری روی بوی گه ندارد. پس میم تصمیم گرفت دماغاش را بگیرد و از راه دهان تنفس کند اما به خاطر آورد که بوی هر چیزی مولکولهایی از همان چیز است و بنابراین نفس کشیدن از دهان مساوی است با وارد کردن مولکولهای گه به دهان.
آقای میم خواست اسنپ بگیرد و جایی برود که در آن نریده باشند اما در اپ اسنپ هم ریده بودند. از خانه درآمد و کنار خیابان گهمال ایستاد و سوار تاکسی شد و در تاکسی نیز ریده بودند. چند دقیقه گذشت. راننده با اخم گفت ریده شده تو مملکت. (دهان راننده بوی گه میداد.) همه با حال گهمرغی سر تکان دادند. آدمها سرشان را از شیشه درمیآوردند و در خیابان عقهای طولانی میزدند. آقای میم و همسفراناش در اتوبان چمران و همت ماموران شهرداری را دیدند که داشتند با جان و دل گههایی را که بهصورت تپه درآمده بود رنگ میکردند و برخی جاها روی آن گلهای داوودی میگذاشتند. مسافری که جلو نشسته بود و از شدت عرق بوی گه میداد برگشت و رو به عقبیها گفت باید شاشید توی این تهران. بسیار جدی گفت و همه آن قدر از ته دل خندیدند که دو نفر توی خودشان شاشیدند، ولی اهمیتی نداشت چون ذاتا همه جا ریده بودند.
آقای میم که در میدان ونک از تاکسی پیاده شد به یک عابر بانک رفت تا پول بگیرد اما متوجه شد که در حساب بانکیاش ریده شده است. آمد که ببیند آیا در شبکههای اجتماعی چیزی دربارهی ریدمان نوشتهاند یا خیر که دید در اینترنت نیز ریدهاند. بنابراین به نزدیکترین دکهی روزنامهفروشی رفت و شرق خرید اما در تکتک صفحات روزنامه ریده بودند. آقای میم که از شب گذشته هیچ چیز نخورده بود سپس به رستورانی رفت اما در رستوران هم ریده بودند و صاحب رستوران داشت با حوصله روی گهها اسپری رکسونا میزد.
آقای میم که دید اوضاع از این قرار است با خودش گفت بهترین کار این است که استارتاپ نریدهیاب بزند. به همین خاطر همان جا در خیابان با چند تا از دوستان اکوسیستمیاش تماس گرفت اما فهمید که آنها حسابی به خودشان ریدهاند و با کسی مثل آقای میم که به خودش نریده چندان حال نمیکنند و پس همه چیز منتفی شد.
آقای میم بعد از آن از یک پلیس پرسید ماجرا از چه قرار است ولی پلیس همان جا در حاشیهی خیابان شروع کرد به گهخوری. هوا داشت ابری میشد و کلاغهای کوندریده اینجا و آنجا به مردم میریدند. آقای میم بهطور تصادفی در پیادهرو به یک سرمایهگذار خارجی برخورد کرد از او پرسید که چرا نمیآید در این اوضاع از گه برق تولید کند. سرمایهگذار خارجی رید به سر تا پای هیکل میم و دور شد.
میم که یک چوب دو سر گهی شده بود رفت و میانهی میدان ونک ایستاد. بعد رعدوبرق زد و از آسمان تکههای گه بارید. مردم بینهایت خوشحال شدند و آقای میم پی برد که دیگر عن تمام چیزها درآمده است.
۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۳, پنجشنبه
روباه گفت مرا بکن
روباه ساکت شد و مدت زیادی به شازده کوچولو نگاه کرد. آخر گفت:
- بیزحمت... مرا بکن!
شازده کوچولو در جواب گفت: خیلی دلام میخواهد، ولی زیاد وقت ندارم. من باید دوستانی پیدا کنم و خیلی چیزها هست که باید بشناسم.
روباه گفت: هیچ چیزی را تا نکنند، نمیتوان شناخت. آدمها دیگر وقت شناختن هیچ چیز را ندارند. آدمها بیدوست و آشنا ماندهاند. تو اگر دوست میخواهی مرا بکن!
شازده کوچولو پرسید: برای این کار چه باید کرد؟
روباه در جواب گفت: باید صبور بود. تو هیچ حرف نخواهی زد. زبان سرچشمهی سوءتفاهم است.
بدین گونه شازده کوچولو روباه را کرد و همین که ساعت وداع نزدیک شد، روباه گفت:
- آه!... من خواهم گریست.
شازده کوچولو گفت: گناه از خود تو است. تو خودت میخواستی که من تو را بکنم.
روباه گفت: درست است.
شازده کوچولو گفت: در این صورت باز گریه خواهی کرد؟
روباه گفت: البته.
۱۳۹۴ آذر ۲۷, جمعه
تست روانشناسی
جق
ابژه
خنده
موژه
بیژن بنفشه خواه
سوژگار (چه سوژگاری شده)
قژآن
ستاد وصایای ژنرال هیربد - سوژه
"به ذهنتان"
۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۰, یکشنبه
خیامز
با لاله رخی اگر نشستی شل کن
چون عاقبت کار جهان نیستی است
پندار که نیستی، چو هستی شل کن
۱۳۹۳ بهمن ۱۴, سهشنبه
۱۳۹۲ بهمن ۱۱, جمعه
۱۳۹۲ مهر ۲۲, دوشنبه
۱۳۹۲ مهر ۱۷, چهارشنبه
۱۳۹۲ مهر ۱۵, دوشنبه
عوض بدل و عدد رقم
جواد مواد و مواد پواد
اتل متل و لم یلد ولم یولد
اشتغالزایی و اشکالتراشی
روح پرفتوح و جناب مستطاب
راقم این سطور و این بندهِ حقیر
الم شنگه و ولم یولد
کان لم یکن و عطف بما سبق
اسائهِ ادب و ازالهِ بکارت
زود انزالی و بیش فعالی
دستم بدامنت و اینتن بمیره
مکش مرگ ما و بر ما مگوزید
۱۳۹۲ مهر ۱۰, چهارشنبه
ذوزنقه و زنخدان
تمامیت ارضی و مرضی الطرفین
سماور و مساوات
کلهم اجمعین و ائمهِ اطهار
قرنطینه و طرقبه
زولپیدم و زولبیا
امرار معاش و قضای حاجت
حائز اهمیت و احراز هویت
کلئوپاترا و دکلره
جاتره و بچهنیس
پیناکولادا و دراکولا
لزبین و لزگی
بالتازار و بالزامیک
بسازبفروش و بشوربساب
پروتستان و پستاندار
سمرقند و مدارا
مشغول ذمه و اشکل گربه
کمربند و بخارا
چه فازیه و نفازولین
اسکار وایلد و کن سولوقون
مظفر مستدام و مزید امتنان
جل و پلاس و گوگل میل
انحصار وراثت و انفصال خدمت
تایمز نیو رومن و واشنگتن پست
تمدد اعصاب و تصلب شراعین
گلاب به روتون و روم به دیوار
گولاخ و کلوخ
دویچه وله و تربچه نقلی
نکته سنج و فازمتر
جوادبازی و نئونازی
لبسوز و ماماندوز
منصهِ ظوهور و شناسهِ ورود
سیتالوپرام و سیرالئون
اختاپوس و اکتاویو پاز
شق درد و مغ بچه
کار از کار گذشت و آب از آب تکون نخورد
شیفت دیلیت و کنترل پنل
رودروایسی و پاپاراتسی
پشم و پیل و پشت و پناه
۱۳۹۲ مرداد ۹, چهارشنبه
۱۳۹۲ خرداد ۹, پنجشنبه
مشاوره ی پزشگی
دیگه ازون ببعد کنجکاویم ارضا نمیشود.
آیا ربطی دارد؟
۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۵, چهارشنبه
۱۳۹۱ اسفند ۶, یکشنبه
داشتم با انگشت اشاره ی دست چپ خودم را انگشت میکردم. bX-xtmfov
- توضیح دهید مشغول انجام چه کاری بودید که این خطا رخ داد.
- کد خطای زیر را ارائه دهید.
۱۳۹۱ بهمن ۲۶, پنجشنبه
۱۳۹۱ بهمن ۲۰, جمعه
۱۳۹۱ بهمن ۵, پنجشنبه
۱۳۹۱ بهمن ۴, چهارشنبه
مشاوره ی پزشگی
۱۳۹۱ بهمن ۳, سهشنبه
۱۳۹۱ دی ۲۴, یکشنبه
۱۳۹۱ آذر ۱۷, جمعه
۱۳۹۱ آذر ۹, پنجشنبه
۱۳۹۱ آذر ۵, یکشنبه
۱۳۹۱ آبان ۲۹, دوشنبه
+ سلام
- آقای مظفر؟
+ بله بفرمایین
- اوه ایول! من با مظفر اتفاقی کار داشتم.
+ ولی من مستدامم، مظفر مستدامم
- مستدام که خیلی خنده داره
+ ولی فامیلیمه
- مگه شماره تون صفر نهصدو فیلان نیس؟
+ شماره درسته ولی من مظفر مستدامم
- من با نویسنده ی وبلاگ به اتفاق کار دارم.
+ خودم هستم، ولی فامیلیم مستدامه نه به اتفاق
- یه چیزی اینجا عجیبه.
+ درسته.
- ...
+ هنوز پشت خطین؟
- آره
+ خب یه چیزی بگو
- ...
+ ...
- اینجا ابریه
+ دلار چن شد؟
- سه و نهصد؟
+ ...
- مظفر مستدام...
+ آره.
- من فک کنم برم دیگه
+ خب.
- ...
+ قطع کردی؟
- الان قطع میکنم
+ ...
- ...
+ خدافذ.
- خدافذ.
۱۳۹۱ آبان ۲۶, جمعه
۱۳۹۱ آبان ۱۲, جمعه
مشاوره ی پزشگی
قربان شما
۱۳۹۱ آبان ۶, شنبه
مشاوره ی پزشگی
۱۳۹۱ مهر ۱۸, سهشنبه
۱۳۹۱ مهر ۱۳, پنجشنبه
۱۳۹۱ مهر ۷, جمعه
مشاوره ی پزشگی
آبم هم دیر می آید.
۱۳۹۱ شهریور ۳۱, جمعه
۱۳۹۱ شهریور ۱۵, چهارشنبه
۱۳۹۱ شهریور ۳, جمعه
۱۳۹۱ مرداد ۷, شنبه
۱۳۹۱ تیر ۲۹, پنجشنبه
۱۳۹۱ تیر ۲۱, چهارشنبه
۱۳۹۱ تیر ۱۴, چهارشنبه
۱۳۹۱ تیر ۱۰, شنبه
۱۳۹۱ تیر ۴, یکشنبه
۱۳۹۱ خرداد ۳۱, چهارشنبه
۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۲, جمعه
۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۷, یکشنبه
۱۳۹۱ اردیبهشت ۳, یکشنبه
۱۳۹۱ فروردین ۳۰, چهارشنبه
۱۳۹۱ فروردین ۱۹, شنبه
۱۳۹۱ فروردین ۱۵, سهشنبه
۱۳۹۰ اسفند ۲۸, یکشنبه
مشاوره ی پزشگی
۱۳۹۰ اسفند ۲, سهشنبه
۱۳۹۰ بهمن ۲۵, سهشنبه
۱۳۹۰ بهمن ۲۲, شنبه
۱۳۹۰ بهمن ۱۷, دوشنبه
۱۳۹۰ بهمن ۸, شنبه
۱۳۹۰ بهمن ۵, چهارشنبه
۱۳۹۰ دی ۱۶, جمعه
۱۳۹۰ آذر ۱۵, سهشنبه
مشاوره ی پزشگی
۱۳۹۰ آذر ۹, چهارشنبه
۱۳۹۰ آذر ۱, سهشنبه
مشاوره ی پزشگی
۱۳۹۰ آبان ۳, سهشنبه
۱۳۹۰ آبان ۲, دوشنبه
تو گوگل کار میکنه
اسمش محمود قربانیه
دیشب تو اسکایپ باهاش حرف میزدیم
گف صداشو درنیارین ولی اصن ازین خبرا نیس
خودش تو جلسه بوده
گف از بالا گفتن گودرو نبندین
گف لری پیج انقد کفری بوده کارد میزدی خونش درنمیومده
بعدم درباره ی سرنوشت لیبی یه حرفای جالبی زد که حالا بعدن تعریف میکنم
بعد محسن ماشین ورداشت رفتیم میدون پالیزی آبشاتوت خوردیم
خیلی خیلی فوری (حتمن بخونین)
۱۳۹۰ مهر ۲۸, پنجشنبه
مشاوره ی پزشگی
۱۳۹۰ مهر ۲۲, جمعه
۱۳۹۰ مهر ۲۰, چهارشنبه
۱۳۹۰ شهریور ۱۵, سهشنبه
۱۳۹۰ شهریور ۱۰, پنجشنبه
۱۳۹۰ شهریور ۶, یکشنبه
۱۳۹۰ شهریور ۳, پنجشنبه
۱۳۹۰ مرداد ۳۰, یکشنبه
۱۳۹۰ مرداد ۲۸, جمعه
۱۳۹۰ مرداد ۶, پنجشنبه
۱۳۹۰ مرداد ۴, سهشنبه
گف حوصله ش سر رفته خیلی
ازش پرسیدم چرا خب نمیره خیابون گراز شکار کنه
وای مظفر چی میگی توی خیابون گراز پیدا نمیشه
دوستم در حالی که داشت تعجب میکرد گفت.
بعضی آدمها هیچ چیزی بیشتر از یک احمق در زندگیشون نبودن
العان دیگه همه میدونن سر چارراها گراز هست
فقد آدم باید باندازه ی کافی صبر داشته باشه
و البته یه وینچستر و چن تایی فشنگ
۱۳۹۰ مرداد ۲, یکشنبه
اطلاعیهِ شمارهِ سه
بمدت دو ساعت فقط بعد از افطار دائر میباشد.
اجرکم عندالله
مدیریت وبلاگ به اتفاق
۱۳۹۰ مرداد ۱, شنبه
۱۳۹۰ تیر ۳۱, جمعه
مشاوره ی پزشکی
۱۳۹۰ تیر ۳۰, پنجشنبه
۱۳۹۰ تیر ۲۴, جمعه
۱۳۹۰ تیر ۲۱, سهشنبه
۱۳۹۰ خرداد ۲۶, پنجشنبه
۱۳۹۰ خرداد ۲۳, دوشنبه
۱۳۹۰ خرداد ۱۸, چهارشنبه
۱۳۹۰ خرداد ۱۳, جمعه
۱۳۹۰ خرداد ۶, جمعه
۱۳۹۰ اردیبهشت ۳۱, شنبه
مث تنه ی درخت یا مث گونی آرد
به خانوم دکتره گفتم حلقم چرک کرده
چوب انداخ حلقمو نیگا کرد گف چیزیت نیس
گفتم اصن میفمی داری چی میگی تو؟ میگم حلقم چرک کرده
خام دکتر گفت سرما شاید خورده باشی ولی چرک نکرده
گفتم ببین. تو چی حالیته؟ دارم حلقم میگم چرک کرده.
حلقم لعنتی، حلق میدونی کجاس؟ حلقم چرک کرده. چرک کردی تو عمرت تو؟
خام دکتر گفت نه و مشغول نسغه نوشتن شد.
پا شدم سرشو کوبوندم به میز
حلقم چرک کرده پفیوز الدنگ. میفمی؟
سه بار کوبوندم
میفمی؟
شیشه شیکست
بدنم میلرزید و داد میزدم
خام دکتر روسریشو درست کرد ونوشت دیفن هیدرامین روزی سه قاشق
با دست خونیش.
و گف که شوورش سه ساله مرده و پسرش دبیرستانیه
من سرمو گرفته بودم تو دستام و از لای تکون شونه هام میگفتم به فکر خودت نیستی به فکر ته حلق من باش لامصب
ویتامین ث روزی سه عدد
خم شدم آجری رو که پشت در بود پرت کردم طرفش و خورد به گردنش
خام دکتر گف یه دخترم داره که پارسال از هلند پذیرش گرفته
خونا میریخت رو نسغه
گفتم بیناموس ویتامین ث؟ اونم با سه ی سه دندونه؟ آره جاکش؟
خام دکتر اضافه کرد حالام خودش جور داره میکنه واسه تابستون هلند بره پیش دختره
گفتم آدولت کلت دکتر عبیدی واسه من ته حلق میشه سگصفت؟
تا دم در باهام اومد و گفت هلند تابستونا هوا خوبه و مایعات زیاد بخورم.
۱۳۹۰ اردیبهشت ۳۰, جمعه
امروز با خیام
وز حاصل عمر چیست در دستم؟ عن
شمع طربم، ولی چو بنشستم: عن
من جام جم ام، ولی چو بشکستم: عن
۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۶, جمعه
۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۱, یکشنبه
۱۳۹۰ اردیبهشت ۲, جمعه
۱۳۹۰ اردیبهشت ۱, پنجشنبه
۱۳۹۰ فروردین ۳۱, چهارشنبه
۱۳۹۰ فروردین ۲۹, دوشنبه
۱۳۹۰ فروردین ۲۸, یکشنبه
be.ettefaagh@gmail.com
تا بتونن بطریقی با من در تماس باشن.
۱۳۹۰ فروردین ۲۷, شنبه
۱۳۹۰ فروردین ۲۶, جمعه
فک کنم آشورا بود
من بودم و اقدس بود
تو پارک لاله بود به نظام و به روسها فحش دادیم و موزاییک پرت کردیم
گاردیا هم درعوض اشکاور زدن و مام سیگار کشیدیم تو چش و حلق هم
بشر باید یه روز اونقد پیشرفت کنه که بجا اشکاور گاز شرماور اخترا کنه
وختی بزنی همه از خجالت بنفش و کبود بشن
تندتند فرار کنن تا بتونن برن یه جا خودشون رو قایم کنن
از خجالت و شرم
آدما رو میبینی که درحالی که داره گریه شون میگیره
میرن تو خونه ها و زیرپتو قایم میشن
یا تو پسکوچه و زیر نیمکت با سرفکندگی کز میکنن
مردای میانسال و شیکمدار رو میبینی
که درحالی که کتشون رو کشیدن روسرشون تا کسی نبیندشون
دارن تندتند تو خیابون میدون.
خولاصه.
اشکاور و جیغ و پینتبال زدن و من دست اقدسو کشیدم تو شونزده آذر
چش آدما و سطل آشغالا میسوخت
بدلایل متضاد و مکمل
بعد پیچیدیم تو یه پسکوچه
بعد یهو در یه خونه قدیمی سه طبقه وا شد و ما پریدیم تو خونه
بعد پشت به در تکیه دادیم و نفس نفس زدیم
مث فیلما
چشامون که به تاریکی عادت کرد دیدیم هیشکی نیست
یه راپله بود که پایین میرفت
یادم رفت کلن توی این پست چی میخاستم بگم.
حالا.
از پله ها رفتیم پایین رسیدیم به یه راهروی دراز و تنگ
اینور اونورش چنتا در بود
درا بسته بود
درا قفل بود
آشورا بود
من بودم و اقدس بود
"نکنه اطلاعات مطلاعاتی چیزی باشه اینجا؟"
اقدس پرسید.
دستشو به آهستگی کشیدم و بهآرامی جلو رفتیم
درها قفل بودند
انتهای راهرو پیچ میخورد به جایی که نمیدیدیم
ای خدا این پستو چه جوری جمعش کنم؟
صدای ضربان قلبمون رو از توی دهانهایمان میشنیدیم
حتا من مزه ی بیضه هام رو هم توی دهنم حس میکردم
راهرو رو پیچیدیم
خیلی تاریک بود
راهرو وهمناک بود
آشورا بود
دستهای اقدس سرد بود
از ترس و از بخودشاشیدگی.
اقدس یادته؟
از انتهای ناپیدای راهرو خش خشی شنیدیم
در صمیمیت سیال فضا
نفسم تو سینه حبس شده بود
"کسی اونجاست؟"
من با صدایی لرزان پرسیدم.
نجوایی ناله مانند شنیده شد
اقدس بر این عقیده بود که شاید یکی باشه که گاردی ماردیا زدنش
و به کمک احتیاج داره
خب دیگه العان میدونم باید این پست رو چجوری تموم کنم.
اما من ریسک نکردم
یه حسی توی من میگفت یک چیزی راجه به این راهرو غلطه
یه موجودی داشت کمکم جلو میومد توی تاریکی
و جلوتر و جلوتر
تونستم سر کجشده و دست درازشده ش رو تشخیص بدم
"Jesus!"
من و اقدس با هم فریاد زدیم.
با تمام وجود.
یک زامبی بود
یک زامبی واقعی
که هیکل مهیبی داشت و بوی گند سگ مرده میداد و چیزی از دهنش ترشح میشد
اوه نه! اوه نه!
با تمام توان پا بفرار گذاشتیم
تمام راهرو رو دویدیم و از پله ها دوتا یکی بالا رفتیم
درو وا کردیم پریدیم تو کوچه و باز هم دویدیم
وارد شونزده آذر شدیم
هیشوخت از دیدن گاردیا و بسیجیا این همه خوشال نشده بودم.
مظفر
بیس و شیش فروردین ماه هزار و سیصد و نود.
۱۳۹۰ فروردین ۲۴, چهارشنبه
۱۳۹۰ فروردین ۲۱, یکشنبه
مشاوره پزشکی
سانی جون هستم از قلهک
فقد همین امروز مهلت دارید.
به استحضار ملت غیور و همیشه در صحنه میرساند، بحول و قوه ی الاهی، اینجانب مظفر، علارغم کوهولت سن و کسالت، در این مسابقه ای که عزیزانمان در دستگاه دوئیچه وله ترتیب آن را دیده اند، بای نحو کان حوضور بهم میرسانم، و به وبلاگ در قند قزل آلا، متعلق به جناب مستطاب سرکار آقای کسرا فروهی، میدهم، البته رای ام را.
۱۳۹۰ فروردین ۲۰, شنبه
مشاوره ی پزشگی
۱۳۹۰ فروردین ۱۹, جمعه
۱۳۹۰ فروردین ۱۶, سهشنبه
۱۳۹۰ فروردین ۱, دوشنبه
۱۳۸۹ اسفند ۲۹, یکشنبه
مژده به همشهریان گرامی (اطلاعیهِ شماره 2)
۱۳۸۹ اسفند ۲۷, جمعه
۱۳۸۹ اسفند ۲۶, پنجشنبه
۱۳۸۹ اسفند ۲۲, یکشنبه
یه ایمیل کهنه هس گوشه اتاقم
گفتم بیام تمیزش کنم
درشو بسختی وا کردم
توش بو شرت نشسته میداد
شرت نمیتونه بشینه. بنابرین منظورم شسته نشده بود نه هر چیز دیگه.
اتاق محسن بو پیکان میده
یه گنجه هم داره تو اتاقش سرتو بکنی توش ازش صدا یخچال میاد
پوست خودشم مذه چوب میده.
میگفتم.
نیگا کردم دیدم ایمیله خالیه
فقد یه دونه عکس آدانس خرسی بود توش
یکی از لوله هاشم خراب شده بود
حالا شنیدم یه پیریه هس تو زیرزمین یه پاساج یه مغازه داره یه گوشه
چارتا ایمیل دست دوم که بهش بدی
بهت یه دونه دعوتنامه ی بالاترین میده مجانی
فکری ئم آیا چیکار کنم حالا.
۱۳۸۹ اسفند ۲۰, جمعه
۱۳۸۹ اسفند ۱۷, سهشنبه
ذره ذره اون نگات داره آبب بیکنه
داره بیبیره دلب واسه بخبل نگات
هبه رنگی رو شناختب بن با اون رنگ چشات
بث یک روعیای خشک پا گرفتی تو شباب
از یه دنیای دیگه قصه ها گفتی براب
هنوز از هرب تنت داره بیـــــــــسوزه تنب
از تو سبزوار شده خاک خشک بدنب
دستای عاشق تو بنو از نو تازه ساخت
دل ناباور بن جز تو عشقی نشه ناخت
۱۳۸۹ اسفند ۱۶, دوشنبه
۱۳۸۹ اسفند ۱۴, شنبه
۱۳۸۹ اسفند ۱۳, جمعه
۱۳۸۹ اسفند ۹, دوشنبه
۱۳۸۹ اسفند ۲, دوشنبه
مشاوره ی پزشکی
۱۳۸۹ بهمن ۱۸, دوشنبه
۱۳۸۹ بهمن ۱۷, یکشنبه
۱۳۸۹ بهمن ۱۵, جمعه
۱۳۸۹ بهمن ۱۴, پنجشنبه
۱۳۸۹ بهمن ۱۳, چهارشنبه
اینو بخورید.
اولیش اینه:
http://bettefaagh.blogspot.com/feeds/posts/default
این فید با هر سلیقه ای جوره و به مذاق همه خوش میاد. در هر وعده ی غذایی هم میشه اون رو تناول کرد. اکثرن به این فید علاقه دارند و خودم هم همین رو پیشنهاد می کنم. بسیار لذیذ و کاملا سالمه و خیلی سریع و راحت آماه میشه، حتا توی آپارتمان و با کمترین امکانات. یه بار بخوریش مشتری میشی.
دومی اینه:
http://feeds.feedburner.com/bettefagh
همون طور که خودتون هم میبینین این یکی همچی باکلاس و خارجی طوره، واسه همین آدم های مشگلپسند اون رو میخورن و طبعا مث غذاهای دریایی، خیلیها اشمئزاز دارن نسبت به خوردن این فید. البته که ظاهر گولزننده و بسیار لذیذی داره و میشه ازش برای مجلات آشپزی عسک گرفت حتا. یکی دو مورد دیده شده که با خوردن این فید رودل کردن. دیگه تصمیم با خودتون.
سومی اینه:
http://bettefaagh.blogspot.com/feeds/posts/default?alt=rss
این فید رو عده ی خیلی کمی میخورنش. معمولن کسایی که میخان متفاوط باشن و چاییشون رو هم با خرمای خشک میخورن. یا کسانی که از رستورانهای شیک یا جاهای پرطرفدار فراری ان. مثلن سگپز. بهرحال همچو آدمهایی هم هستن دور و برمون اگر چشامون رو واکنیم و ما حق نداریم اونها رو ندیده بگیریم یا این که اجازه ندیم که حق ابراز عقیده یا ابراز سلیقه داشته باشن یا نخان که متفاوط باشن مخصوصن این که انسون باس به تفاوطها احتروم بذاره و این العان یک اصلیه که دیگه تقریبن همه دیگه العان قبولش دارن و این که تو دربیای به من بگی من نباس فلان کار رو بکنم مثل اینه که یه نجادپرست کثیف باشی.
۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه
۱۳۸۹ بهمن ۸, جمعه
۱۳۸۹ بهمن ۴, دوشنبه
۱۳۸۹ دی ۲۷, دوشنبه
۱۳۸۹ دی ۲۵, شنبه
۱۳۸۹ دی ۲۴, جمعه
۱۳۸۹ دی ۲۳, پنجشنبه
۱۳۸۹ دی ۱۹, یکشنبه
۱۳۸۹ دی ۱۵, چهارشنبه
۱۳۸۹ دی ۱۴, سهشنبه
۱۳۸۹ دی ۱۱, شنبه
۱۳۸۹ دی ۹, پنجشنبه
۱۳۸۹ دی ۲, پنجشنبه
۱۳۸۹ آذر ۳۰, سهشنبه
۱۳۸۹ آذر ۲۹, دوشنبه
بیا نافم را لیس بزن
۱۳۸۹ آذر ۲۸, یکشنبه
۱۳۸۹ آذر ۲۶, جمعه
۱۳۸۹ آذر ۲۱, یکشنبه
۱۳۸۹ آذر ۱۷, چهارشنبه
مشاوره ی پزشکی
حتا سعی کردم با انگشت این کار را بکنم ولی نشد.
۱۳۸۹ آذر ۱۲, جمعه
۱۳۸۹ آذر ۱۱, پنجشنبه
همزمان بیش از یکبار می توانید منبع را ویرایش کنید. این ممکن است بدلیل دوبار کلیک کردن روی یک لینک یا دکمه باشد یا ممکن است شخص دیگری نیز در حال ویرایش این وبلاگ یا پست است.
لطفاً دکمه بازگشت روی مرورگر خود را بزنید و دوباره سعی کنید.درصورتیکه مشکل برطرف نشد، با گروه راهنمای Blogger تماس بگیرید. برای مشکل ایجاد شده پوزش می طلبیم.
۱۳۸۹ آذر ۷, یکشنبه
۱۳۸۹ آذر ۶, شنبه
۱۳۸۹ آذر ۵, جمعه
۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه
۱۳۸۹ آذر ۲, سهشنبه
۱۳۸۹ آذر ۱, دوشنبه
منبع: پورتال شرکت توزیع نیروی برق تهران بزرگ