یه بار وختی بچه بودیم بردنمون بچریم.
مامان باباها فرش پهن کردن کنار آب
نشستن دبرنا بازی کردن
ماهام رفتیم چریدیم
یه دل سیر و پر.
من بودم و سه تا پسرخاله هام
انقد علف خوردم درد گرفت دلم
بابام مخصوصن خیلی راضی بود ازم
برگشتنی نشوندم جلو دس کشید سرم گف بارکللا بچه م چریده حسابی.
مامان باباها فرش پهن کردن کنار آب
نشستن دبرنا بازی کردن
ماهام رفتیم چریدیم
یه دل سیر و پر.
من بودم و سه تا پسرخاله هام
انقد علف خوردم درد گرفت دلم
بابام مخصوصن خیلی راضی بود ازم
برگشتنی نشوندم جلو دس کشید سرم گف بارکللا بچه م چریده حسابی.