مخاطب خاص دارم.
۱۳۸۹ آذر ۷, یکشنبه
۱۳۸۹ آذر ۶, شنبه
۱۳۸۹ آذر ۵, جمعه
۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه
۱۳۸۹ آذر ۲, سهشنبه
۱۳۸۹ آذر ۱, دوشنبه
منقول است که حضرت لقمان فرمود که در بیت الخلاها نوشتند که بسیار نشستن در بیت الخلا باعث بواسیر مى شود. در احادیث بسیار وارد شده است که بیشتر عذاب قبر از سهل شمردن بول و از کج خلقى است و در آب بول کردن مکروه است ، در آب ایستاده بول کرده بدتر است.
منبع: پورتال شرکت توزیع نیروی برق تهران بزرگ
منبع: پورتال شرکت توزیع نیروی برق تهران بزرگ
۱۳۸۹ آبان ۲۹, شنبه
..حالا برمیگردند العان به من میگویند این وبلاگت اینها که مینویسی فیلان است و اینها. من حالا نمیخاهم خیلی آنطورها که فک کنید وارد جزئیات و اینها بشوم، ولی میخاهم بگویم این حرفی که شما العان دارید میزنید یک حرف خنده دار مزحک چرتی است اینها که حتا یک بچه ای چیزی هم اگر العان اینجاها باشد یک همچو چیزی بشنود خنده اش میگیرد خب و شاشش میریزد تو شرتش. من اون چیزی که میخاهم بپرسم العان از شما این است که حالا دیگر همه ی مشگلات و اینهای جمبش حل شده و همین یکی مانده؟ آن از لبه ی سککوتان که هی آنطور ازش فاصله نگرفتید و این شد و این هم از این که اینطور و اینها. حالا من هی بیایم العان بگویم میخاهم بکنمتان هی شما سوت هوایی بزنید.
= آتیش داری؟
+ بله، ولی سیگار برای سلامتیت ضلر داره.
= واقعنی؟
+ آره آره سیگار خیلی بده و حتا برای آدم ضلر داره.
= ینی چی میشه مثلن؟
+ ششهات به گا میره و دندونات کرم میذاره و مشگلات تخمی در پوستت ایجاد میشه و سکته ی قلبی میگیری و در قوه ی باهت اختلال های فاحش بوجود میاد و افسردگیهای هولناک به تو روی میاره و دهنت بخاطر پاک شدن حافضه ی کوتاهمدت بطرزی غریب سرویس میشه و در اشتماع طرد میشی و هی غثیانهای کیری سبز و بنفش میکنی و لقوه بهت عارض میشه و ضلر داره.
= این خیلی بده و من دیگه سیگار نمیکشم.
+ آفرین و بیا به جاش خونمون بهت شوکولات بدم.
= باشه.
۱۳۸۹ آبان ۲۸, جمعه
۱۳۸۹ آبان ۲۶, چهارشنبه
۱۳۸۹ آبان ۲۵, سهشنبه
ستاره های سربی
فانوسکای خاموش
من و هجوم گریه
از یاد تو فراموووش
دیم دی دی دیدیم دیم دی دی دیدیم
تو بال و پر گرفتی
به چیدن ستاره
دادی منو به خاک
این غربت دوباره
دقیقه های بی تو
پرنده های خستن
آیینه های خالی
دروازه های بستن
دیم دی دی دیدیم دیم دی دی دیدیم
اگه نرفته بودی
جاده پر از ترانه
کوچه پر از غزل بود
به سوی تو روانه
اگه نرفته بودی
گریه منو نمی برد
پرنده پر نمی سوخت
آینه چین نمی خورد
اگه نرفته بودی و
اگه نرفته بودی
دیم دی دی دیدیم دیم دی دی دیدیم
شبانه های بی تو
یعنی حضور گریه
با من نبودن تو
یعنی وفور گریهههه
از تو به آینه گفتم
از تو به شب رسیدم
نوشتمت رو گلبرگ
تو رو نفس کشیدم
از رفتن تو گفتم
ستاره در به در شد
شبنم به گریه افتاد
پروانه شعله ور شد
دیم دی دی دیدیم دیم دی دی دیدیم
اگه نرفته بودی
جاده پر از ترانه
کوچه پر از غزل بود
به سوی تو روانه
اگه نرفته بودی
گریه منو نمی برد
پرنده پر نمی سوخت
آینه چین نمی خورد
اگه نرفته بودی و
اگه نرفته بودی
ستاره های سربی
فانوسکای خاموش
منو هجوم گریه
از یاد تو فراموووش
فانوسکای خاموش
من و هجوم گریه
از یاد تو فراموووش
دیم دی دی دیدیم دیم دی دی دیدیم
تو بال و پر گرفتی
به چیدن ستاره
دادی منو به خاک
این غربت دوباره
دقیقه های بی تو
پرنده های خستن
آیینه های خالی
دروازه های بستن
دیم دی دی دیدیم دیم دی دی دیدیم
اگه نرفته بودی
جاده پر از ترانه
کوچه پر از غزل بود
به سوی تو روانه
اگه نرفته بودی
گریه منو نمی برد
پرنده پر نمی سوخت
آینه چین نمی خورد
اگه نرفته بودی و
اگه نرفته بودی
دیم دی دی دیدیم دیم دی دی دیدیم
شبانه های بی تو
یعنی حضور گریه
با من نبودن تو
یعنی وفور گریهههه
از تو به آینه گفتم
از تو به شب رسیدم
نوشتمت رو گلبرگ
تو رو نفس کشیدم
از رفتن تو گفتم
ستاره در به در شد
شبنم به گریه افتاد
پروانه شعله ور شد
دیم دی دی دیدیم دیم دی دی دیدیم
اگه نرفته بودی
جاده پر از ترانه
کوچه پر از غزل بود
به سوی تو روانه
اگه نرفته بودی
گریه منو نمی برد
پرنده پر نمی سوخت
آینه چین نمی خورد
اگه نرفته بودی و
اگه نرفته بودی
ستاره های سربی
فانوسکای خاموش
منو هجوم گریه
از یاد تو فراموووش
۱۳۸۹ آبان ۲۴, دوشنبه
۱۳۸۹ آبان ۲۳, یکشنبه
هی هی گوش کنین گوش کنین
یه دیقه حواساتون به من باشه
ببینین امروز به محسن زنگ زدم
آره، جدی
خیلی خوب و عالی و اینا
در حدود چل و پن دیقه اینطورا حرف زدیم
درسته واسه منم کاملن هیجاننگیز و فوقلاده ست و بینظیر
خوشالم خیلی الان
در کل صوبتا خیلی خوب و عالی بود و از چیزای مختلفی صوبت کردیم
هیچ حرفی هم از اون ماجرا زده نشد
چیزای خوب و جالبی به هم گفتیم و هیجان داشتم
گف صوبا صوبونه میخوره و مشکل خاصی نیست
واقعن عالی شد که بش زنگ زدم
آها، گف جدن خوشاله که زنگ زدم و حتا دلش هم تنگ شده بوده
خیلی چیزای خوب و عالی دیگه ای هم گفتیم
خب فعلن همین بچه ها.
الان هم میخام برم بیرون را برم و کمی هوا بخورم.
ممنونم از همه تون که هستین.
یه دیقه حواساتون به من باشه
ببینین امروز به محسن زنگ زدم
آره، جدی
خیلی خوب و عالی و اینا
در حدود چل و پن دیقه اینطورا حرف زدیم
درسته واسه منم کاملن هیجاننگیز و فوقلاده ست و بینظیر
خوشالم خیلی الان
در کل صوبتا خیلی خوب و عالی بود و از چیزای مختلفی صوبت کردیم
هیچ حرفی هم از اون ماجرا زده نشد
چیزای خوب و جالبی به هم گفتیم و هیجان داشتم
گف صوبا صوبونه میخوره و مشکل خاصی نیست
واقعن عالی شد که بش زنگ زدم
آها، گف جدن خوشاله که زنگ زدم و حتا دلش هم تنگ شده بوده
خیلی چیزای خوب و عالی دیگه ای هم گفتیم
خب فعلن همین بچه ها.
الان هم میخام برم بیرون را برم و کمی هوا بخورم.
ممنونم از همه تون که هستین.
۱۳۸۹ آبان ۲۱, جمعه
۱۳۸۹ آبان ۱۸, سهشنبه
بزرگترین زنگ تفریح زندگیم
اعتراف میکنم
وختیه که
یه چی اینجا مینویسم.
بعدش صفحه ی گودرم رو وا میکنم
بعدش بدو بدو میرم یه بشقاب تخمه میارم میذارم کنار دستم
و با دست دیگه در فواصل شش ثانیه ای تکمه ی R رو فشار میدم.
در حالی که دارم تندتند تخمه دارم میشکونم
آدما برام لایک میزنن و من تندتر تخمه میشکونم.
اگه لایک زیاد باشه صدا میدم
صدای خوشالی.
دست خودم نیس.
اگه لایک خیلی زیاد باشه
رو زمین قلط میزنم
صدا میدم و قلط میزنم هی.
پستمو با صدای بلند واسه خودم میخونم و بلندبلند میخندم
یا خودمو میمالونم به دیوار.
ولی گاهی ئم اوضا کساده.
یه سیگار روشن می کنم
یه وری میشینم و تو سوکوت زل میزنم به مونیتور.
از خودم میپرسم چرا باس انقد لوده باشم و آیا این عراجیف چیه که من مینویسم.
حالم از خودم به هم میخوره و احساس می کنم کاملن تهی و بیخاصیت هستم
یه آدم رقت انگیز یه بیمار
کسی که همه مسقرش میکنن و جایگاهی در اشتماع نداره
آخ.
اعتراف میکنم
وختیه که
یه چی اینجا مینویسم.
بعدش صفحه ی گودرم رو وا میکنم
بعدش بدو بدو میرم یه بشقاب تخمه میارم میذارم کنار دستم
و با دست دیگه در فواصل شش ثانیه ای تکمه ی R رو فشار میدم.
در حالی که دارم تندتند تخمه دارم میشکونم
آدما برام لایک میزنن و من تندتر تخمه میشکونم.
اگه لایک زیاد باشه صدا میدم
صدای خوشالی.
دست خودم نیس.
اگه لایک خیلی زیاد باشه
رو زمین قلط میزنم
صدا میدم و قلط میزنم هی.
پستمو با صدای بلند واسه خودم میخونم و بلندبلند میخندم
یا خودمو میمالونم به دیوار.
ولی گاهی ئم اوضا کساده.
یه سیگار روشن می کنم
یه وری میشینم و تو سوکوت زل میزنم به مونیتور.
از خودم میپرسم چرا باس انقد لوده باشم و آیا این عراجیف چیه که من مینویسم.
حالم از خودم به هم میخوره و احساس می کنم کاملن تهی و بیخاصیت هستم
یه آدم رقت انگیز یه بیمار
کسی که همه مسقرش میکنن و جایگاهی در اشتماع نداره
آخ.
زنجبیل یا زنجفیل؟
توی یه ساعت گذشته به این فک میکردم
با یه حرارت بخوصوصی که فقد در خودم و محسن سراغ دارم.
زنجبیل مبادی آداب و جنتلمنه و همراه با تکلفی دست و پا گیر که آدم رو یاد نواختن ارگ در کیلیسا میندازه.
علیرقم اینکه زنجفیل خودمونی و صمیمی ئه و میتونی با دمپایی و زیرشلواری بری بیرون.
به همه ی اینا فک کردم و به چن تا چیز دیگه و به نتائج خیلی خوبی هم رسیدم در زندگیم
که هیچ دلیلی نمیبینم اونا رو با شما در میون بذارم.
توی یه ساعت گذشته به این فک میکردم
با یه حرارت بخوصوصی که فقد در خودم و محسن سراغ دارم.
زنجبیل مبادی آداب و جنتلمنه و همراه با تکلفی دست و پا گیر که آدم رو یاد نواختن ارگ در کیلیسا میندازه.
علیرقم اینکه زنجفیل خودمونی و صمیمی ئه و میتونی با دمپایی و زیرشلواری بری بیرون.
به همه ی اینا فک کردم و به چن تا چیز دیگه و به نتائج خیلی خوبی هم رسیدم در زندگیم
که هیچ دلیلی نمیبینم اونا رو با شما در میون بذارم.
۱۳۸۹ آبان ۱۱, سهشنبه
یه دوستم هس
خیلی چیز بلده
حتا بیشتر از من.
یه بار گف دوس داره عصبانیتمو ببینه
دستشو گرفتم بردم یه جا
که نمی تونم بگم
ازم نخاین بگم کجا.
عصبانیتم نیشسته بود رو زمین چیتوز موتوری میخورد واس خودش
این عصبانیتمه
من گفتم.
ولی عصبانیتم حواسش به ما نبود
چارانگشتی سینه شو میخاروند
دوستم تکون خورد
باورش نمیشد.
رنگش پریده بود و تمام تنش میلرزید
بردمش یه جا نیشستیم یه کم
ازش خاستم آروم باشه و براش یک رانی هولو خریدم.
قندش افتاده بود.
حال خودشو نمیفهمید و گف اصن فک نمیکرده همچی عصبانیتی داشته باشم
و گف که جدن متاسفه و نمیدونه چی بگه و کاش بتونه کمکی بکنه
چن دیقه گریه کرد و بعد گف میره که به محسن زنگ بزنه.
بله.
بله.
خیلی چیز بلده
حتا بیشتر از من.
یه بار گف دوس داره عصبانیتمو ببینه
دستشو گرفتم بردم یه جا
که نمی تونم بگم
ازم نخاین بگم کجا.
عصبانیتم نیشسته بود رو زمین چیتوز موتوری میخورد واس خودش
این عصبانیتمه
من گفتم.
ولی عصبانیتم حواسش به ما نبود
چارانگشتی سینه شو میخاروند
دوستم تکون خورد
باورش نمیشد.
رنگش پریده بود و تمام تنش میلرزید
بردمش یه جا نیشستیم یه کم
ازش خاستم آروم باشه و براش یک رانی هولو خریدم.
قندش افتاده بود.
حال خودشو نمیفهمید و گف اصن فک نمیکرده همچی عصبانیتی داشته باشم
و گف که جدن متاسفه و نمیدونه چی بگه و کاش بتونه کمکی بکنه
چن دیقه گریه کرد و بعد گف میره که به محسن زنگ بزنه.
بله.
بله.
اشتراک در:
پستها (Atom)