۱۳۸۹ شهریور ۹, سه‌شنبه

اتفاقا خودشون نمی افتن.
من دارم میندازمشون.

۱۳۸۹ شهریور ۵, جمعه

این وبلاگ دوران خوشی داشت
اون زمون هف هش نفر باش سروکار داشتن
کی یادشه
اون موقه ها اینجا شبدر و یونجه میکاشتم
ماهی یه بار فقد میمدم یه آبی میدادم به اینجا
یه وختایی توی ننو لم می دادم
زل زده به افقهای وحشی غرب
خانوم اون بچچتو ساکتش کن
و افکار جاه نظرانه در سر
یه موقه هایییییم (مو – قه – ها – ییی – یم)
را میرفتم میدیدم یکی پای یه بته ای کامنت گذاشته واسم
انقده خوشال میشدم
انقده خوشال میشدم
خانوم اگه بلد نیستی دهن اون توله رو ببندی من بلدم
استغ فرللا
چی میگفتم؟
آها افقهای وحشی غرب
یه اتاقکی ساخته بودم کامنتا رو می بردم میذاشتم اونجا
هرزگاهی یکیشو وا میکردم یواشکی با یه مش بادوم زمینی می خوردم
مست میکردم باهاش
کی یادشه
حالا الان اون مزرعه هه شده پارکینگ طبقاتی
تو اون اتاقه هم یه پیریه رو گذاشتن مثلن نیگهبان
خب تولسسگ اگه اون بچه رو انگشت نکنیش صدا میده اصن؟
داد نزن سلیطه یکی باید دهن خودتو ببنده زنیکه ی مفنگی
آره که مال خودمه
بچه س که باشه مگه بچه نمیتونه کونی باشه مگه
بخاب بابا
عنینه

۱۳۸۹ شهریور ۲, سه‌شنبه

[پیشنهاد کامنت]
وبلاگ تخمی ای داری. به تخمای منم سر بزن.

۱۳۸۹ مرداد ۳۱, یکشنبه

جای خالی را با کلمه ی مناسب پر کنید
و سپس دست های خود را بشورید.

۱۳۸۹ مرداد ۲۸, پنجشنبه

[درد دل سعدی با من]

هیچم نماند در همه عالم، به اتفاق
الا سری که در قدم یار می کنم.
[لطف بیش از حد سعدی به من]

پیش تو
به اتفاق!
مردن،
خوشتر که پس از تو زندگانی.
[نظر لطف سعدی به من]

تو
از نبات گرو برده ای به شیرینی، به اتفاق!
ولیکن
نبات خودرویی
یه کم خیسش کن.
حتا منم دیگه الان ای دی ئس ئل دارم.

۱۳۸۹ مرداد ۱۸, دوشنبه

رهبر ما آن طفل سیزده ساله ای است که می دهد.
امام (ره)

۱۳۸۹ مرداد ۱۷, یکشنبه

من گول ام.
من را بخورید.
من مظفرم.
میخاهم بکنمتان.
من خالی ام.
من را نبندید.
من موش ام.
من را بدوانید.
من چپ ام.
به من.
من تفرقه ام.
من را بیندازید.
من بیرون ام.
من را بکشید.
من دل ام.
من را بدهید به کار.
مردی با بیل مادرزنش را کشت.
من کف ام.
در من بمانید.
دراومدم به یکی گفتم من مظفرم
همون که اون وبلاگ عنو مینویسه.
گف بخاب بابا
خابیدم.
بیدار شدم گفتم من مظفرم
گف ثابت کن
کردم.
مث این بادکنکا هس که ولشون می کنی جزع فزع می کنن تو هوا؟
مث همونا تکون خورد و صدا داد.
جنده
اون گف. گف جنده.
137 بار بم گفت جنده.
گفتم اگه میخای بکنمت
گف نه.
رفتیم شام خوردیم.
من سخت ام.
من را نگیرید.

۱۳۸۹ مرداد ۱۵, جمعه

من رحم ام.
من را نکنید.