۱۳۸۹ مرداد ۸, جمعه

چشم و لب و دهان تو،
سران فتنه.

۱۳۸۹ مرداد ۳, یکشنبه

گفتم بخارم اش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود خاریدم و مشتاق تر شدم

۱۳۸۹ مرداد ۲, شنبه

من خوش ام.
من را بگذرانید.

۱۳۸۹ تیر ۲۹, سه‌شنبه

ره میخونه و مچد کودومه؟
فیلتر شدم که.
ینی حالا چی میشه ینی.
دوروغگویا پسفطرتا که منم.

۱۳۸۹ تیر ۲۳, چهارشنبه

چار تا لایک زدیم برات
دو بار تو روت خندیدیم
فک نکن خبریه.
همچی میگه باس جم کنم برم
انگار عن بخصوصیه واس خودش.
هه.
هر بار که یه پست مینوشتی
عرق سرد میکردیم
رنگمون میپرید
یجوری تو سکوت به هم زل میزدیم
انگار کسی جلومون عورت نمایی کرده
از بس خضعبلاط بود پستات.
ولی به روت نمیووردیم
میدونسسیم که تو یه سرخورده ی اشتماعی هستی
ولی بامذه بازی در میووردیم تو کامنتا فک کنی خوبی
توئم خوبی
خوشال شی برا خودت.
فک نکن خبری بوده.
میدونی چنبار موقه خوندن عراجیفت عق زدیم رو کیبوردامون؟
میدونی چقد چنگ زدیم به صورتمون موهامونو کندیم؟
حالا میخای بری. آره؟
درم ببند پش سرت.
فک نکن خبریه.
منتتو میکشه کسی؟
کونی.
یکی کامنت گذاشته:

به گه کشیدی خودتو. میدونی که خودت. البته کریس رونالدو هم تا قبل اینکه معروف بشه کونی نبود


فک کنم راس میگه
آره
باس جم کنم دیگه
خودم رو به گه کشیدم
آلوده کردم خودمو
منم تا یه زمانی کونی نبودم
تخسیر کسی هم نیس
هممون باس یه روزی بکشیم بیرون دیگه
منم خسته م
منم خسته م
میرم من
یه زمین دارم یه جا
میرم گندم بکارم
منم خسته م
باس جم کنم
= اگه بگن یه دیقه از عمرت مونده چیکا میکنی؟
+ آب دهنمو قورت میدم.
= اگه بگن یه دیقه از عمرت مونده چیکا میکنی؟
+ میپرسم که آیا میخوان بکنمشون یا نه.
= اگه بگن یه دیقه از عمرت مونده چیکا میکنی؟
+ میپرسم آتیش داری؟
= اگه بگن یه دیقه از عمرت مونده چیکا میکنی؟
+ بهشون میگم این حقه ها دیگه خیلی قدیمی شده.
= اگه بگن یه دیقه از عمرت مونده چیکا میکنی؟
+ میگم اسم من مظفره.
= اگه بگن یه دیقه از عمرت مونده چیکا میکنی؟
+ خودمو به نشنیدن میزنم.
= اگه بگن یه دیقه از عمرت مونده چیکا میکنی؟
+ ازشون میپرسم منظورشون "دقیقن" چیه ازین حرف.
= اگه بگن یه دیقه از عمرت مونده چیکا میکنی؟
+ جیغ میکشم.

۱۳۸۹ تیر ۲۲, سه‌شنبه

= اگه یه دیقه از عمرت مونده باشه چیکا میکنی؟
+ با صدای بلند می گوزم.
= اگه بگن یه دیقه از عمرت مونده چیکا میکنی؟
+ بقیه ی سوالا رو شانسی جواب میدم.
= اگه بگن یه دیقه از عمرت مونده چه میکنی؟
+ گوسفندامو میفروشم بیلیت هواپیما میگیرم میرم اسپانیا یکی از دوستامو که دبستان همکلاس بودیم و انگشت کرده بودم و گریه ش گرفته بود و تازگیا توی فیسبوک پیداش کردمو پیدا میکنم زار زار بغلش میکنم ازش حلالیت میطلبم برمیگردم.
+ البته اول میگم مزاحم نشین بعد گوشیو میذارم.
= اگه بگن یه دیقه از عمرت مونده چیکا میکنی؟
+ گوشیو میذارم میگم مزاحم نشین آقا.
= اگه بگن یه دیقه از عمرت مونده چیکا میکنی؟
+ مث ابرای باهار.
= اگه بگن یه دیقه از عمرت مونده چیکا میکنی؟
+ دس و پامو گم می کنم.
= اگه بگن یه دیقه از عمرت مونده چیکا می کنی؟
+ التماس می کنم که یه مهلت دیگه بم بدن.
= اگه بگن یه دیقه از عمرت مونده چیکا میکنی؟
+ میگم دوروغ میگین.
= اگه بگن یه دیقه از عمرت مونده چیکا میکنی؟
+ بشکلی هیستیریک میخندم.
= اگه بگن یه دیقه از عمرت مونده چیکا می کنی؟
+ اشاره می کنم که مفاهیمی چون دیقه و عمر معانی متعین و جهانشمولی ندارند.
= اگه بگن یه دیقه از عمرت مونده چیکا میکنی؟
+ میگم سلام چتوری اختاپوس.
= اگه بگن یه دیقه از عمرت مونده چیکا میکنی؟
+ به آرنجم اشاره می کنم.
= اگه بگن یه دیقه از عمرت مونده چیکا میکنی؟
+ می ترسم.
بخورید
ولی نیاشامید
اسراف هم کردید کردید
ولی نیاشامید.
بدمزه است.

۱۳۸۹ تیر ۲۱, دوشنبه

یه روزی
همه مون
باس بکشیم بیرون.
ما به لبهای پر از حادثه عادت داریم.
رژیم که عوض شه
گوسفندامو میفروشم
میرم یه میکده میزنم
اسمشم میذارم فانوسکای خاموش
ینی میکده ها
نه از این سوسولیای خارجی
میکده قشنگ
اصن خرابات
میکده ی فانوسکای خاموش
با مدیریت مظفر
چه حالی بده
خودمم میشم ساقی
پیک و گیلاس و قرتیبازی هم نداریم
جام و ساغر و پیاله میدم دستتون
سبو و رطل و صراحی و قرابه
اصن قدح
چه حالی بده

نوش

۱۳۸۹ تیر ۱۸, جمعه

شماها چه جوری زندگی می کنین؟
زندگی خیلی چیز سفتیه که.
شما یادتون نمیاد. منم یادم نمیاد.
وراودته التی هو فی بیتها عن نفسه و غلقت الابواب و قالت هیت لک
سوره ی یوسف

۱۳۸۹ تیر ۱۵, سه‌شنبه

شماها یادتون نمیاد
چون صغیر هستین
طفل اید
چن سالتونه؟
میخواین بکنمتون؟
ولی من یادمه قشنگ
چون من بزرگم خیلی
یه مرد سن دار هستم
سن خر پیر رو دارم
قشنگ یادمه
شماها یادتون نمیاد. ولی یه زمانی می خواستم بکنمتون.
شماها یادتون نمیاد
ولی من یادم میاد
خیلی
رفتم دکتر
گفتم آقای دکتر من خیلی یادم میاد
تقریبا هر روز
گاهی روزی چن بار
بضی وختا که چن بار پش سر هم یادم میاد،
خون میاد بعدش حتا
چه کنم؟
یه معاینه کرد دکتره
بعد نیشس پشت میزش
گوشی رو انداخ دور گردنش
در حالی که – گلاب به روتون – آرنجشو گذاشته بود رو میز
دستاشو قلاب کرد تو هم
چونشو گذاشت رو قلاب دستا
یه لحن متفکرمعابانه ای بخودش گرفت
ببین جانم
از روزی سه بار تا هفته ای سه بار طبیعیه
دکتره گف
ولی اگه بیشتر یادتون میاد
یه ضماد میدم بهت
بمالی روش.
شماها یادتون نمیاد
ولی مال من خیلی میاد
و یه جوری شده که مجبورم ضماد بمالم
و نمیتونم راحت رو صندلی بشینم
شماها یادتون نمیاد
خوش بهالتون

۱۳۸۹ تیر ۱۲, شنبه

بدهید.

۱۳۸۹ تیر ۱۱, جمعه

امروز جمعه هست.
بازم یه جمعه ی دیگه، پر از نشاط و تحرک و سرزندگی.
وای. من چقدر امروز شاداب و باانرژی هستم.

۱۳۸۹ تیر ۱۰, پنجشنبه

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای بلاهت
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاه ات
من همه محو تماشای فلان ات
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای وقاحت