۱۳۹۰ بهمن ۸, شنبه

این چن وخته که نبودم
یه عالمه ایمیل و مسیج داشتم
یه عالمه ها
نومه و اسمس و این چیزا
حتا چن نفر با اسپری رو دیوار خونه م آرزوی این که ای کاش زودتر برگردم رو کرده بودن
و روی دیوارای کوچه
و من در تمام این مدت
توی خونه بودم
و چای روی میز بود
عصر بود
زن در کوچه بود
و زن در کوچه میگذشت
نان را خریده بودند
به انگور در حاشیه.

هیچ نظری موجود نیست: